هر وقت داستان می نویسم سوژه رو از اطرافیان میگیرم نه من، همه دوستانم همین داستانهایشان این طورمی نویسند . به نظر من همه سوژه ها همین طور شروع میشود داستان از جایی شروع شد که همه به من انتقاد کردند که چرا غمگین می نویسی؟ من گفتم : چشم. یک طرح داستان نوشتم چه حالت ظنز داره البته هنوز طرحه، شاید داستان نشه. توبه کار شدم براش خوندم دعوا میکنه که چرا فامیل رو سوژه کردی ؟ هر چی قسم آیه من منظورم این نبوده بعد نصفش تخیل منه بعد این طرحه فرق میکنه گوشش بدهکار نیست که نیست. اصلا توبه کردم همون سمت قبر و مرده کشی و غم می نویسم خیلی هم خوبه ولی پس فردا نگی فلانی همش توی قبر و مرده کشی داستان می نویسه