همیشه امامزادهای دور مراد نمی دهند
1-تا حالا فکر میکردم. بلاد فرنگ به قول قدیمیها ،مگه چه جور جایی هست که هر کس که می رود. همه دیدگاهشان درباره او آدم عوض میشه فکر می کنند طرف خیلی ادم حسابی هست درس خوانده . تصور همه براین هست که : اگر تحصیل کرده باشه بری الان فرش قرمزی برایت پهن هست چه کارهایی اون ملکت برایت نمیکنند . همه به سختی ها و قانون های سخت فکر نمیکنند. کافیه یک قانون در همین مملکت خودمان انجام شود میگوییم: خاک بر سرها همه کارشون درسته فقط مونده همین رو درست کنند. خلاصه همه تصورات خوب دارند و آدمی که از فرنگ آمده یک فرد استنایی هست. ولی غالبا وقتی پای حرفهایی خودشان مینشینی واقعا اینطور نیست . من خودم یکی پای حرف یکی از دوستان که بعد از 30 سال از ایران اومده بود نشستم باور کنید یک کدوم از این کارهایی اون انجام داده بود ما در بدترین حالت زندگی انجام بدیم. مثل الان که کارگرها و تحصیل کرده کشورها دیگه توی کشور ما انجام میدند ما میکنیم. یا مثل اونا خرج میکنیم. بعد خیلی جالب بود این آدم وقتی تحصیل ش حرف میزد اولا هیچ دروغی توی حرفهاش نبود بعد همه فکر میکردند یک کار فوق العاده انجام داده ما این جا نمی تونیم انجام بدیم اصلا شنوندها زحمت به خودشون نمیدادند یک کم فکر کنند. من نمیخوام بگم کاری نکرده ولی ایران بود همین چیزها رو شاید بیشتر به دست می اورد. البته اگر دروغگویی ازش کم کنیم. من واقعا نمیدانم این بلاد فرنگ چیه ؟
2- دوستی می گفت: بلاد فرنگ که چیزیی نیست کافیه تو از شهرستان وارد تهران بشی همه دیدها بر میگرده . کافی هست یک کم ازت خبر نداشته باشند بعد تصوراتی ازت پیدا میکنند در حد عالی . اگر تو یک کاری میدادی بهشون تحویل نمی گرفتند اگر کار ضیعف تری رو بدی به چشمشون میاد به قول استادی میگفت : حکایت بچه های تهران و شهرستان مثل اون لاک پشت و خرگوشه هست. لاک پشت حکایت بچه های شهرستان هست که آرام میره و موفق هم میشه ولی تهرانی ها همیشه از بچه های شهرستان عقب تر هست . البته دوستی می گفت :انقلاب رو از تهران بگیرند چیزیی نداره . درست میگفت تا قسمتی ولی کو گوش شنوا .
3- چند سال پیش حکایتی خواندم از میرعماد حسنی که یک روز وقتی استادش میبیند از او بهتر می نویسد جایش را به او میدهد و خود در جای میر، کتابت میکند. واقعا اگر چند تا از این استادها توی شهرها بودند چقدر خوب بود. گاهی پیش میاد یک شهر در یک دهه یا همین دوره توی یک دوره خوب رشد میکنند. بعد ساکن میماند. رشد بیشتر نمیکنند یا با وجود امکان خیلی چیزها هست مثلا مهمان دعوت کردند و.... همه در افکار همون یک استاد میماند . مراسم گزاف برای برگزاری بزرگداشت اون استاد می گیرند که شاگردانش بهتر از اون در جاهای دیگر رشد کردند و راه حلهای بهتری می توانند ارائه دهند. ولی دست و پاهاشون بسته هست اگر حرفی بزنند بی احترامی حساب میشه . احترام به استا د واجب است ولی نه اینکه در جا بزنیم توی همون جایی هستیم. یادمون باشه زمانی استاد شدیم مثل استاد میرعماد باشیم شاگردهایمان محدود نکنیم ...
مشیانه نامی است که در اوستا به درگذشتنی و فناپذیر معنا شده است.مشیه و مشیانه چهل سال پس از مرگ کیومرس در مهر روز شکل گرفتند و قامت انسانی یافتند و از آنان یک جفت هفت جفت دختر وپسر متولدشد .یکی از آن هفت جفت موسوم بوده به سیامک و همسرش موسوم به سناک و الی آخر...